برای تو مینویسم که می دانم در دوردستهای آرزوهایم نشسته ای
و
هرگزلحظه ای بی دلواپسی و دوری خیالم را نمی آرایی
من به دوست داشتنت سرخوشم
و
به بودنت دلخوش.
ارزو میکنم هرگز دلخوشی ام را نگیری. من با این دلخوشی سرشار زندگی ام .
من هراسهای بی تو بودن را به میانجیگری این دلخوشی ، به فرداهای بی خاطره ام گره میزنم .
برای تو مینویسم که می دانم در دوردستهای آرزوهایم
میدانی بدون عطر حضور تو دلبسته ی هیچ انتظاری نیستم !
میدانی بدون تو تمام فرداهایم بی خاطره خواهند بود و من بی هیچ دفتری از خاطراتم گذشته ام را ورق میزنم و در انبوهی بیخاطره بودن گم میشوم .
نه ! میدانم که هیچ نمیدانی بی تو چه فرداهای بی ثمری را تجربه خواهم کرد.
حالا که نمیدانی، پس بگذر از سایه ی سیاه دلتنگی های من .
و
بگذار در سکوت و تنهایی این سیاهی بی هیچ خاطره ای ، خاطرم را به فراموشیها بسپارم و در تلخکامی ای فراموشی ، روزهای سیاه بی تو بودن را بشمارم .
شمارش ثانیه هایی که شاید، روزی خاطرات گمشده ام را به من باز گردانند
عشق و دوستی |
|