عشق و دوستی

برای تو مینویسم که می دانم در دوردستهای آرزوهایم نشسته ای
و
هرگزلحظه ای بی دلواپسی و دوری خیالم را نمی آرایی

من به دوست داشتنت سرخوشم

و

به بودنت دلخوش.

ارزو میکنم هرگز دلخوشی ام را نگیری. من با این دلخوشی سرشار زندگی ام .

من هراسهای بی تو بودن را به میانجیگری این دلخوشی ، به فرداهای بی خاطره ام گره میزنم .

برای تو مینویسم که می دانم در دوردستهای آرزوهایم




میدانی بدون عطر حضور تو دلبسته ی هیچ انتظاری نیستم !

میدانی بدون تو تمام فرداهایم بی خاطره خواهند بود و من بی هیچ دفتری از خاطراتم گذشته ام را ورق میزنم و در انبوهی بیخاطره بودن گم میشوم .

نه ! میدانم که هیچ نمیدانی بی تو چه فرداهای بی ثمری را تجربه خواهم کرد.

حالا که نمیدانی، پس بگذر از سایه ی سیاه دلتنگی های من .

و

بگذار در سکوت و تنهایی این سیاهی بی هیچ خاطره ای ، خاطرم را به فراموشیها بسپارم و در تلخکامی ای فراموشی ، روزهای سیاه بی تو بودن را بشمارم .

شمارش ثانیه هایی که شاید، روزی خاطرات گمشده ام را به من باز گردانند




| *| نوشته شده در دوشنبه 89/8/3 و ساعت 3:27 عصر توسط مهرناز | نظرات ( )