لیلی چشم به راه است
لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است اما ماند
چشم به راه و منتظر هزار سال
لیلی راه ها را اذین بست و دلش را چراغانی کرد مجنون نیامد
مجنون نیامدنی ست خدا از پس هزار سال لیلی را می نگریست چراغانی دلش را چشم به راهی اش را
خدا به مجنون می گفت نرود مجنون حرف خدا را گوش می گرفت
خدا ثانیه ها را می شمرد صبوری لیلی را
عشق درخت است ریشه می خواست صبوری لیلی ریشه اش شد خدا درخت ریشه دار را اب داد
درخت بزرگ شد هزارشاخه هزاران برگ ستبرو تنومند
سایه اش خنکی زمین شد مردم خنکی اش را فهمیدند
مردم زیر سایه درخت لیلی بالیدند
لیلی چشم به راه است درخت لیلی ریشه می کند
مجنون نمی اید مجنون هرگز نمی اید زیرا که مجنون نیامدنیست زیرا که درخت ریشه می خواهد
عشق و دوستی |
|