من اینجا مست مستم
همان شبها که من مست حضور تو
نیاز تو
دو چشم دلنواز تو
خیابان را چو مستان نعره زن طی می کنم
شاید تو را در هاله ای از نور من دیدم
ولی ای کاش می بودی
و من نعره زن ازمستی عشق تو اینجا باز در کنج قفس رویا نمی چیدم
من امشب وحشی ام
ز می ، از عشق، از بازی نامردان این دنیا
ز بدگویان که می گویند در دل من هوسبازم
تازه نمیدانند
من مستم
من اما غرق جرمم
پی از شب بر سر دارم
آری من مستم هوسبازم عطش دارم
عطش عشق تو امشب در دل می در شراب بی حضور تو وجودم را کمین کرده
کاش امشب...
ساقی لبهای تو یا گرمی دستان تو دردل این مجرم عاشق کمی غوغا به پا می کرد
من اینجا کنج زندان پر عطش پر عشق یا دیوانه ام این را نمی دانم
فقط میدانم ای تنها حضور بی حضور
ای که آغشته به تو دستان افکارم
در این دنیای پر رنگ و ریای بی نفس بی عشق بی پرواز
با دل با نفس با عشق با پرواز
تو را من دوست میدارم