و چه زیباست قیام لحظه ها به هنگام حضورت
و چه سرمست شدم از عطر نگاهت
و چه گویم که با تو به بهشتی سفر کردم
که عمریست فقط می بوییدمش
بهشت من دوستت دارم . . .
زندگی در کار تو جز توو بهشت بودن معنیه دیگه ای نداره عشقم
من عاشق ترین افتاب گردان مزرعه عشق بودم
که با افتاب نگاهت به هر سو که می خواستی
آرام آرام می چرخیدم...
با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدیدم
ودر قلب نا با ورت ذره ذره خانه ای
برای فردایم می ساختم
و در زیر پلک های مهربانت
تصویر زیبایی و معصومیتم را تا ابدحک می کردم
من عاشق ترین و بی پروا ترین افتاب گردان مزرعه عشق بودم
که یک نگاهت را
به عالمی نفروختم