دلت را بتکان، غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن.......
دلت را بتکان،اشتباهایت تالاپی می افتد زمین،بذار همان جا بماند ، فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش...قاب کن و بزن به دیوار دلت......
دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد....
محکم تر از قبل بتکان تا این بار همه آن عشقهای بچه گربه ای! هم بیفتد.....
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد......تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره،خاطره ست باید باشد باید بماند....
نه هنوز دلت خاک دارد...یک تکان دیگر بس است..
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای* او* ست ...دعوتش کن ، این دل مال* او* ست
... همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد ...و حالا...
وحالا تو ماندی و یک دل، یک دل و یک قاب تجربه،مشتی خاطره و یک* او*..