ای آرزوی من
تو آن همای بخت منی
کز دیار دور پر پر زنان
به کلبه من پر کشیده ای
بر بامم ای پرنده ارشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
ای آنکه همچو من
یک آشیان گرم محبت ندیده
با من بمان که من یک عمر بی امید
همراه هر نسیم گلزار عشقها
در جستجوی یک گل خوشبو شتافتم
می خواستم گلی که دهد بوی آرزو
اما نیافتم
شبهای بس دراز با دیدگان مات
بر مرکب خیال نشستم
امیدوار
دنبال یک ستاره فضا را شکافتم
می خواستم ستاره امید خود را اما نیافتم
بس روزهای تلخ غمگین و نامراد
همراه موجهای خروشان و بی امان
تا عمق بیکرانه دریا شتافتم
شاید بیابم آن گهری را که خواستم
اما نیافتم
امروز یافتم گمگشته ای که
در طلبش عمر من گذشت
اما کنون نشسته مرا روبرو تویی
آنکس که بود همره باد سحر منم
آن گل که داشت بوی خوش آرزو تویی
دیگر شبان تیره نپوییم در آسمان
تو آن ستاره ای که نشستی به دامنم
همراه موج ، در دل دریا نمی روم
تک گوهرم تویی که شدی زیب گردنم
ای آرزوی من
تو آن همای بخت منی کز دیار دور
پرپر زنان به کلبه من پر کشیده ای
بر بامم ای پرنده ارشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان ای آنکه همچو من
یک آشیان گرم محبت ندیده ای
نوشین لبی که جان به تنم میدمد تویی
عمر منی که تاب و توان داده ای به من
با من بمان که روشنی بخت من زه تست
آری تویی که بخت جوان داده ای به من
عشق و دوستی |
|