ای طلوع باور عشق ؛ ای همصدا
رفیق بارانی ِ این جزیره‌ی بی‌جغرافیا !

نام بلندت، سرآغاز واژه‌های زلال
موج آبی ِ یادت
ترجمان سودای وصال !
قالب سکوت را که می‌شکنی
آوایی دلآرام
می‌خواند در گوشم
سمفونی آرام ِ باران را !
چشمانم را که می‌نگری
ورق می‌خورد هزارو یکشب قلبم
در محراب آبی ِ آن نگاه !
به اشتیاق بی‌قرار ِِ دستانم بنگر
چشمان بارانی‌ام را
فرصت بدرقه‌ای عاشقانه بخش !
نازنینم !
مرا درخاکستر عشق هم که‌ بنشانی
سبز خواهم شد. سبز ...

اگر این‌همه بهانه
برای دوست‌داشتن‌ تو

کافی نیست


پس گوش کن !
من بی‌بهانه دوستت دارم

برای دیدن ادامه عکسها به ادامه مطلب بروید...

ادامه مطلب...

مراچه حاجت به شعر



چشمان زیبایت شعر مطلق و وجودت?صفحه ای از



باشکوه ترین صفحات آفرینش!



تو همان ترنم نابی که آن غروب?ساز ناکوک قلبم



با ضربان قلبش کوک شد....



بارالها : فقط تو میدانی?مخلوقی را که برایم آفریدی....



چقدر دوست میدارم.



خداوندگارا : تو شایسته ی همانی که خود فرمودی



آری : تبارک الله فی احسن الخالقین !...

سلام دوستای خوبم

خوبین همه؟؟؟

اولا از لطفی که به من دارین خیلییییی ممنونم و همتونو واقعا دوست دارمممم...

اما خواستم یه چیزی به دوستای بلگفاییم بگم...

نمیدونم چرا نمیتونم دیگه بهتون نظر بدم...

هر کاری میکنم و از هر طریقی وارد میشم نمیشه...

خواهش میکنم اگه جواب نمیدم حمل بر بی توجهی نذارین...

من دوستامو هیچ وقت فراموش نمیکنم...

دوستای من برام عزیزن...

میخوام بدونید که واقعا نمیشه...

اما دارم تلاش میکنم ببینم ایراد از کجاست...

در نهایت اگه نشد از وبلاگ بلاگفام استفاده میکنم ببینم چی میشه...

دوستتون دارم...

بازم ممنون از لطف همتون...

شاد باشین...

سـرشــارم از بهــانــه ی پــرواز ؛
لـبـریــزم از لـطـافـت ِ حـسـی خوب ؛
حـسـی غـریـب و پـــر از راز ؛
حـسـی که از کـلام ِ نـخسـتـیـن
بـی قصـد و بـی اراده
بـا بــاوری لطـیـف ، عـجـیـن بود .
زودآشـنـــای ِ خوب و صمـیـمـی !
بس ، دیــر آمدی ... امّــــا ؛
پـیــدایـش ِ تـو :
پـاداش ِ ســال هــــای درازی ؛
ازِ تـلـخـکـامـی ِ تـنـهـایـی بود
احساس می کنم
تـو هـدیـه ی بزرگ ِ خـدایــی .

حقیقت دارد

تو را دوست دارم

در باران ، در دریا

به دنبال تو میگردم .



دوست دارم در باران ،

 تو در انتهای تمام خاطره های خیس خورده ام باشی ...

من عبور کنم ...

به تو سلام کنم ... تو سلامم را با لبخندی پاسخ دهی .....



میخواهم لبخند تو را در بارش باران ببینم و از طلوع لبخندت شکوفا شوم.



میخواهم تمام لغاتی را که برای تو دارم به دریا بسپارم

تو از روز اول آشنای مان از دریا بودی

دوستای عزیزم...

امروز تولد یکی از عزیزترین هامه...

سپیده...

باید بشناسینش...

من خیلییییییییییی دوستش دارم خیلییییییییییییییییییی...

بیاین همگی بریم به وبلاگش و تولد این فرشته مهربونو بهش تبریک بگیم....

از همینجا هم بهت تبریک میگم سپیده جونمممممممممممممم....

تولدت مبارک...

انشا... به همه آرزوهات برسی ماه من...

دوستت دارم...

آدرسش اینه...

http://sepideh7071.blogfa.com

توو وبلاگ سپیده میبینمتووووووووووون دوستای خوبم....

آن زمان که در گهواره ی زمان با یاد تو تاب می خوردم
شعله های سرخ نگاه تو بود که
بر گونه های سپیدم شراره می کشیدهر دم!
پس چگونه است ستاره آسمان نگاهی خاموش میشود در دم!
در لابه لای زمان و در جستجوی کاخ آرزوهایم
آرزوهایی که با تو ساخته بودم
پیش رفتم و رفتم
تنها خورشید یاد تو راه مرا روشن می کرد.
دلم برای باغچه ی نگاه تو پر می کشید دمادم!
نگران فردا یی شدم که تو نباشی
فردایی که تمام من با تو تمام می شد
تردید وار در دایره ی زمان چرخیدم و چرخیدم
و رسیدم سر بن بست نگاه تو!
آمدم
امروز آمدم با تو بمانم!
ستاره ی من!
بدرخش
با درخشش نگاه تو، راه من چراغانی می شود.

همین احساس شیرینه

که می دونم تورو دارم

که میدونم منم هرگز

تو رو تنها نمیذارم

من این دلبستگیهارو

به یک دنیا نمیفروشم

همین بسه که میدونم

همیشه در تو میجوشم

از اینجا تا تو نزدیکه

گره خوردی به افکارم

یه روز حتی بدون تو ...

من از این فکر بیزارم

دلم می خواست تو شبهام

تو رو تا خواب میبردم

اگر تقدیر مردن بود

در آغوش تو میمردم !

من و تو تا خدا میریم

همین امروز یا فردا

بهشت ما همین لحظه است

همین جا تو همین دنیا ...!