عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است.
ن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند
اختلاف زن و مرد در این است که مردان همیشه آینده را می نگرنند وزنان گذشته را بخاطر می آورند.
چهار چیز است که قابل بازیابی نیست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس
از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپری شدن
تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است
لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه هابودکه گذراندیم.
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش،
و او،
یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد،
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را
بی راه ها به مقصد خود ساده می رسند، اما مسیر جاده به بن بست می رود.
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای، وقتی میان طایفه ای پست می رود.
هرچند مزحک است و پر از خنده های تلخ، بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود.
مرد نبرد باش که در این کهن سرا
کاری محال در بر مرد نبرد نیست
زنهار ، خواب غفلت و بیچارگی بس است
هنگام کوشش است اگر چشم وا کنی
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنی
نها کافیست که در لحظه اکنون بیدار و زنده باشیم...
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری
حقیقت انکارناپذیر است.
بدخواهی ممکن است به آن حمله کند. ممکن است نادانی آن را به استهزا بگیرد.
اما سرانجام حقیقت پایدار خواهد بود.
خدا یکتاست که جز او خدای نیست زنده و پاینده ابدی...
نه طوطی باش که گفته دیگران را تکرار کنی و نه بلبل باش که گفته خود را به هدر بدهی.
من به هیچ زنی برخورد نکرده ام که چیزی ازبزرگی در او نباشد
من میخوهم کاملا شبیه یک درخت باشم.میخواهم همواره نمو کنم.از بالا میوه هایی داشته باشم و از پایین با استحکام روح و ریشه خود را در اعماق زمین فرو برم تا بتوانم بزندگانی عملی خود روش و نیرویی بدهم
گذشت زمان آدمی را پیر نمیسازد ,بلکه ترک آرمانها و کمال مطلوبهاست که ما را فرتوت و افتاده میکند
گریه چرا ؟ فتح را آرزو کنید
گناه را به گردن دنیا و دیگران نگذاریم, کوتاهی از همت و کوشش ماست
گنجینه دانش را بهرقیمتی بخرند ارزان است
دوستی با آدم نادان به اندازه بحث کردن با آدم مست ، احمقانه است
دوست تو حاجات بر آورده توست.
او کشتزار توست که در آن با مهر بذر می افشانی و با سپاس درو می کنی.
او سفره تو و اجاق توست.
زیرا با گرسنگی به نزد او می آیی ، و برای آرامش و صفا، او را می جویی.
از عارفی خواستند تا جمله ای بگوید که وقتی شادیم غمگینمان کند و وقتی غمگینیم شادمان کند گفت :
این نیز بگذرد ...د