عشق و دوستی

 

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود

با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی

و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند

و...

و من همچون غربت زده ای در آغوش بی کران دریای بی کسی

به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد

وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید

عشق رویایی من ...
     




| *| نوشته شده در دوشنبه 89/10/6 و ساعت 2:45 عصر توسط مهرناز | نظرات ( )