عشق و دوستی

 

می خواهم بگویم :

دوستت دارم اما نمی دانم چگونه بگویم تا توتلاطم عشق رادرسینه ام دریابی

تو خود بگو چگونه بگویم

چگونه بگویم تا اشک درچشمانم جمع نگردد

و من برای پاک کردن اشکهایم لحظه پلکهایم را نبندم

و حتی برای این لحظه کوتاه از دیدنت محروم نشوم

می خواهم بگویم دوستت دارم

آری آری ...

دوستت دارم به گرمی قطره اشکی که از چشم سرازیر می شود

و به سردی قطره اشکی که از زیر چانه می چکد

دوستت دارم به لطافت آن برگی که تا سبزبود وبالای درخت دوستش داشتیم

و چون فلک زردش کرد وبه زمین افتاد

زیرپایمان از شکستن استخوان هایش لذت بردیم

به خدا دوستت دارم  




| *| نوشته شده در دوشنبه 89/9/29 و ساعت 3:16 عصر توسط مهرناز | نظرات ( )