چشمانم بارانیست ..
ای کاش نم نم می بارید ..
همانند باران بهاری می بارد چشمان ِ کورم .
لب هایم راه و رسم تبسم را از یاد برده است ..
نمی شنوم ..
دستانم دیگر نوازش را نمی فهمند ..
قلبم ...
گاه به ندرت می تپد و گاه به کثرت .
آری .. تاوان می دهم .
تاوان ِ غرور کذایی ام را ..
غروری که تو و عشقت را از من ربود ..
و به جای آن زخمی عمیق و کشنده
به قلبم هدیه داد ..
تو رفتی ....
دم بر نیاوردم ..
و اکنون جای خالیت می سوزاند تمام تار و پودم را
من خاموش می شوم ...
بی تو و عشقت
عشق و دوستی |
|