چند اين شب و خاموشي؟ وقت است كه برخيزموين آتش خندان را با صبح برانگيزم
گر سوختنم بايد افروختنم بايداي عشق بزن در من كز شعله نپرهيزم
صد دشت شقايق چشم در خون دلم داردتا خود به كجا آخر با خاك در آميزم
چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهانصد زلزله برخيزد آنگاه كه برخيزم
برخيزم و بگشايم بند از دل پر آتشوين سيل گدازان را از سينه فروريزم
چون گريه گلو گيرد از ابر فرو بارمچون خشم رخ افروزد در صاعقه آويزم
اي سايه ! سحرخيزان دلواپس خورشيدندزندان شب يلدا بگشايم و بگريزم
شب يلداي خوبي رو براتون آرزو ميكنم عزيزم