• وبلاگ : عشق و دوستي
  • يادداشت : **
  • نظرات : 9 خصوصي ، 44 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    گاهي که دلمبه اندازهء تمام غروبها مي گيرد
    چشمهايم را فراموش مي کنم
    اما دريغ که گريهء دستانم نيز مرا به تو نمي رساند
    من از تراکم سياه ابرها مي ترسم و هيچ کس
    مهربانتر از گنجشکهاي کوچک کوچه هاي کودکي ام نيست
    و کسي دلهره هاي بزرگ قلب کوچکم را نمي شناسد
    و يا کابوسهاي شبانه ام را نمي داند
    با اين همه ، نازنين ، اين تمام واقعه نيست
    از دل هر کوه کوره راهي مي گذرد
    و هر اقيانوس به ساحلي مي رسد
    و شبي نيست که طلوع سپيده اي در پايانش نباشد
    از چهل فصل دست کم يکي که بهار است(؟)

    + فاني 
    وقتي نگاهت غمگين است قطره هاي پشت شيشه هم بغض مي کنند…………نگاهت بي آواز است حتي باران هم شوقي براي بارش ندارد……..وقتي لبخندت ماتمکده ي چشم هاي باراني ات مي شود چکاوک حتي در باران هم مي ميرد……………وقتي نگاه زيبايت بي باران است ديگر آمدن بهار هم بهانه اي مي شود براي فصل ها…………مگر ميشود غريب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهايي به دوش بکشد؟ وقتي صداي نگاهت ديگر مرا صدا نمي کند………..ديگر هيچ بهانه اي براي لبخند نگاه من نيست………………بگذار حداقل غم غمگيني نگاه تو را به دوش باران بکشم……….مي دانم نمي خواهي ولي بگذار سهيم غمگيني نگاهت باشم……………صداي نگاهم که براي غم چشمانت مي گريد پيشکش نداشتن من در دل بي انتهايت…………….(؟)


    + فاني 
    شب بود باران نمي باريد……….شکوفه لبخند نمي زد…………
    اولين شب بود و پي اش هزار شب و پيشش هيچ شب…………..
    از آسمان برف مي آمد و تو نگاهت را در کوله باري خواستني گذاشتي و عزم رفتن کردي………
    فاصله ي نگاه تو تنها به اندازه ي يک نت بود………
    نه يک پرده…….تنها نيم پرده………..ديگر اشک هايم هم برايت حرمت نداشت……………
    به پنجره((ها))
    کردم…………….چقدر برف….:
    .((عزيز امشب نرو برف هم بهانه اي است براي نرفتتنت………))
    و تو ………….ساده حتي بي هيچ لبخندي يا حتي کلامي رفتي……….. و امروز فرداي ديشب……………………عجب فاصله ي نگاهمان را زياد کردي………….(؟)

    + زهرا 

    اي باغبـــان در گلستان ، گل را چــــــرا پنهان کني



    چـــــون مااسير آن گليم ، از ما چـرا پنهان کنــــي



    آن گــــل دهد بــــوي خدا ، از ما چــــراباشد جـــدا



    بـــــــوي خدا را اي خدا ، ديگر چـــــرا پنهان کنـــي



    در انتــظارش عالمي ،حيـــران و ســــرگردان هـــمي



    آن آيــــت مخزونه را ، ديگـــر چـــــرا پنهــــان کـــني



    ظلــــم ستم غـــوغـــا کند ، دنيـا پـــــر از بلوا کنــــد



    درپرده ي غيبت دگر ، منجي چـــرا پنهــــان کنــــي



    اي آگـــه از ســـــر وعلن ، اي خالق لــــــوح قلــــم



    عمرم به پايان شد دگــر ، مهــدي چرا پنهان کنـــي



    مستضعفان را داده اي ، خـــود وعده ي مــلک زميـــن



    آن وعده ي مستضعفان ، ديگر چـــــرا پنهان کنـــي



    شد نيمه ي شعبان ز نــو ، دل انتظار مــــــاه نـــــو



    اين ماه را در پشت ابــر ، ديگر چــــرا پنهان کنــــي او مکه هست و او مـنا ، هم سعي باشد هم صفا



    او زمــــزم بي انتها ، زمـــــزم چرا پنهـان کنــــي



    هر جمعه ندبه ســر دهيم ، با ياد مهدي سـردهيم



    هستيم بي مـــولا خدا ، مـــولا چرا پنهان کنــــي



    شعر از عبدالکريم افکار ازاد
    + زهرا 


    سلام دوست عزيز[گل]
    شهادت بي بي سه ساله ي حضرت رقيه(سلام الله عليها)رو اول به خدمت صاحب الزمان و بعد خدمت شما دوست بزرگوار و تمام مسلمين جهان تسليت عرض ميکنم[گل]
    التماس دعا[گل]
    اين صحنه ها را پيش از اين يکبار ديدم

    من هر چه مي بينم به خواب انگار ديدم

    شکر خدا اکنون درون تشت هستي

    بر روي ني بودي تو را هر بار ديدم

    بابا خودت گفتي شبيه مادرم باش

    من مثل زهرا مادرت ازار ديدم

    يک لحظه يادم رفت اسم من رقيه است

    سيلي که خوردم عمه را هم تار ديدم

    احساس کردم صورتم آتش گرفته

    خود را ميان يک در و ديوار ديدم

    مجموع درد خارها بر من اثر کرد

    من زير پايم زخم يک مسمار ديدم

    سوغات مکه ، توي گوشم بود بردند

    کوفه همان را داخل بازار ديدم


    سلام عزيزم
    .?
    .?
    ..?
    ...?
    ....?
    .....?آپممممم خوشحالم ميکني اگه بياي
    ......?......................?...?
    ..........?.............?............?
    ..............?.....?...................?
    ...................?.....................?
    ................?......?..............?
    ..............?.............?....?
    .............?
    ...........?منتظرتم زودبيااااا ديرنكني
    .........?
    ......?
    ....?خوشحالم کن
    ..?
    .?
    ??????????
    ? ?? ??? ?? ?
    ?نظر ?? ??
    ?يادت ????
    ?نره ??
    ?
    شده صبح جمعه من و تو
    دل گرفتار روي ماهت شد
    اسير آن خال هاشمي مستمند نيمه نگاهت شد
    کدامين صحرا تو خيمه زدي
    تا که آواره سوي آن باشم
    گداي خسته را بنگر سائل خاک خيمه گاهت شد
    نصيب ما شد پريشاني
    شدم همچو تو بياباني
    ابا صالح يا ابا صالح
    کي مي شود يارم از سفر آيي
    سحر خيز کعبه دل من شمع محفل من کي ز در آيي
    به گرمي دست باکرمت آشنايم کن مبتلايم کن
    به پيش چشم گداي غريب
    مي شود آيا جلوه گري بگو هستي در کجا مهدي
    به جان زهرا بيا مهدي
    ابا صالح يا ابا صالح
    + نازي 

    وبلاك قشنكى دارى، موفق باشى

    سلام
    زيبا بود
    با بيانيه آقاي کروبي به روزم

    او آن هوا را باز بوييد

    دل را به دريا بست و برخاست

    قول بزرگي را به خود داد

    او بچه‌ها را شاد مي‌خواست

    روي حبابي خسته آن روز

    عکس تمام بچه‌ها بود

    مشکش ميان آب افتاد

    برخاست فکر خيمه‌ها بود

    مشکش دوباره زخم برداشت

    دستش ميان آب چرخيد

    او در ميان شعله‌ها بود

    برخاست اما آب خشکيد

    ما نام او را مثل گل‌ها

    از باد و از باران شنيديم

    نامش اميدي در دل ماست

    عباس را اين‌گونه ديدي


    چون پرنده در قفس دل را اسيرش ميکنم
    گر زند سنگم نرنجم دل اسيرش ميکنم
    دل اسيرش ميکنم قلبش کشم در بند خويش
    غم ربايم از دلش از غم فقيرش ميکنم
    من بچينم اختران و ماه را از اسمان
    قامت چرخ فلک را من حقيرش ميکنم
    اسمان را من بدوزم بر زمين
    هفت خوان را بگذرم شادي کنيزش ميکنم
    گنج قارون گنج نادر را دهم بر خال او
    من تمام خوب رويان را نديمش ميکنم
    صداي بي صدا

    ______¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤---سلام---------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
    _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤-------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
    ___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------¤¤¤
    __¤¤¤¤¤--------------سلامي به گرمي خورشيد---------------¤¤¤
    _ ¤¤¤--¤¤¤------------------------------------------------------------¤¤¤
    ¤¤¤------------------------------------------------------------------------¤¤¤
    ¤¤¤--در سراشيبي که نامش زندکيست------------------------------¤¤¤
    ¤¤¤------باهمه بيگانگيها ميروم------------------------------------------¤¤¤
    ¤¤¤----------در سکوت سرد غمگين زمان------------------------------¤¤¤
    ¤¤¤--------------بي هدف بي يار و تنها ميروم------------------------¤¤¤
    _¤¤¤----------------در سراشيبي که نامش زندگيست------------¤¤¤
    __¤¤¤------------------مي روم شايد که در دشت بزرگ--------¤¤¤
    ____¤¤¤-------------------باز يابم آنچه را گم کرده ام--------¤¤¤
    ______¤¤¤------------------موفق باشي-----------------¤¤¤
    _________¤¤¤------قابل دونستيبه وبلاگم سر بزن¤¤¤
    ____________¤¤¤¤¤¤--...........--¤¤¤¤¤¤
    _____________¤¤¤----------------------¤¤¤
    ________________¤¤¤-------.....-----¤¤¤
    ___________________¤¤----------¤¤
    ____________________¤¤¤¤¤¤¤
    ______________________¤¤¤¤
    + فاني 
    صداي آهنگ درون گوشم مي پيچد ،

    کمي آرامتر مي شوم.

    اين روزها عادتم شده است.

    چراغها را خاموش کرده ام.

    چشم هايم را مي بندم

    و به تمام روزهايي که گذشته اند فکر مي کنم

    کمي بعد بايد نفس هاي مرا بشماري.

    آرام و بي هيچ انتظاري.

    اينها يعني من خوابيده ام. بهتر بگويم

    خوابم برده است.

    "خسته ام"

    (؟)

    سلام دوست عزيز
    ممنون که سرزده بودي
    ببخشيد دير اومدم اينترنتم قطع بود
    خوشحال ميشم بازم بهم سر بزني
    موفق باشي[گل][قلب]


    شهادت سيد الساجدين،امام سجاد(ع) را تسليت عرض ميکنم.

    تن تب دار و اسيرى و غم كوفه و شام
    واى اگر شِكوه اين قوم بر اجداد كند
    خون ببارد ز غم مرگ پدر در همه عمر
    چون كه از واقعه كرب و بلا ياد كند

    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

    با تمام دردها و غصه ها و رنج ها

    نيستم آني ز طفل كوچكت غافل،حسين

    هر چه پيش آيد ، خوش آيد ، سينه را كردم سپر

    با اسارت نهضتت را مي كنم كامل،حسين
    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

    + فاني 

    و کسي مي گويد سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر

    به بلنداي عظيم.به افق هاي پر از نور اميد

    و خودت خواهي ديد

    و خودت خواهي يافت خانه ي دوست کجاست.

    خانه دوست در آن عرش خداست ،

    خانه ي دوست در آن قلب پر از نور خداست ،

    و فقط دوست ، خداست...(؟)
     <      1   2   3      >